جانم ز مهتاب رُخت پروانه ای شب تاب شد..

..میشود گاه غوغای بال زدن ها را در واژه به تصویر کشید

جانم ز مهتاب رُخت پروانه ای شب تاب شد..

..میشود گاه غوغای بال زدن ها را در واژه به تصویر کشید

جانم ز مهتاب رُخت پروانه ای شب تاب شد..

پر پرواز ندارم
اما دلی دارم و حسرت درناها،
و به هنگامی که مرغان مهاجر
در دریاچه ی مهتاب
پارو میکشند.
خوشا رها کردن و رفتن!
خوابی دیگر
به مردابی دیگر!
خوشا ماندابی دیگر
به ساحل دیگر
به دریایی دیگر!
خوشا پر کشیدن. خوشا رهایی.
خوشا اگر نه رها زیستن،مردن به رهایی!
آه. این پرنده
در این قفس تنگ
نمیخواند.

(احمد شاملو)




الهی!
بال های مرا سزاوار حرمان مکن.



آخرین نظرات
  • ۲۶ مهر ۹۳، ۲۰:۳۸ - محمد محمدیان رباطی
    موافقم

۷ مطلب در فروردين ۱۳۹۳ ثبت شده است

 

بخوان بنام احمد

بخوان نام خدیجه

بخوان بنام آسیه

بخوان بنام ساره

بخوان بنام مریم

بخوان بنام کلثوم

... بنام قدر

... بنام ستاره

... بنام یاس

... بنام سحر

... بنام علی

... بنام حسن

... بنام حسین

... بنام دهر

... بنام زینب

... بنام یوسف

... بنام مسافر

... بنام نور

یک امشب را بخوان بیاد زهرا ..

بخوان که برای حضورش ملائکه را به زمین خواندند

بخوان که یک امشب تک تک کوچه های شهر یاس باران است.

بخوان که امشب پشت تمام درها یک سبد یاس از آسمان پیشکش آمده..

بخوان:

 یا فاطر السماوات والارض بحق ..

بخوان:

 اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها ..




 

 


  پی نوشت : روز تمام مادر خانومی ها مبارک...

 

 

 

 

 

 








 

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ فروردين ۹۳ ، ۱۶:۱۳
نجوا ..

 

 

 

 

خرم آن روز کزین منزل جانان بروم

راحت جان طلبم از پی جانان بروم

به هوای لب او ذره صفت،رقص کنان

تا لب چشمه ی خورشید درخشان بروم






 

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ فروردين ۹۳ ، ۱۷:۱۹
نجوا ..

 

یک حرف هایی "فقط" سنگینی اش میماند

 

یک حرف هایی "فقط" حرف است به خیال خیلی ها،

 

فقط

 

"حرف"،،

 

اما

 

کسی بیاید به این خیلی ها بگوید اگر حرف است فقط،

 

حالا که دیگر همه چیز تمام شده چرا باید همان "فقط" حرف ها را مدام در حالت تکرار قرار بدهید

 

و

 

باز از آن "حرف" ها،حرف بزنید..؟!

 

و تکرار

 

و تکرار

 

.

.

.

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ فروردين ۹۳ ، ۲۳:۰۸
نجوا ..

 

قرار نیست که حتما یه کسی با یه کاری و یا با یه حرفی دل آدمو بشکونه؛؛

 

گاهی وقتا ما آدم ها فقط با یک نگاه دل همدیگه رو میشکونیم..

 

باید گذر کرد از کنار نگاه بعضی از اطرافیان..

 

 

پی نوشت: "بعضی ها" فقط میبینند..!!

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ فروردين ۹۳ ، ۲۲:۲۴
نجوا ..

 

 

"حسین بن علی علیه السلام" با انصاریانش پیمان حق بست.

 

راه حق رفتنیست پس باید رفت..

 

اساس،حرکت است

در راهی که منتهی میشود

به تجلی یافتن اسماء و صفات خدا در جان انسان؛؛

افسوس که ما دچار سکون شده ایم

درین بیراهه ها

که ثمره اش جز بروز صفات حیوانی

و دور شدن از بارگاه عز و جمال حق

چیز دیگری نیست.

 

إلَهی فَاسلُک بِنَا سُبُل الُوصُولِ إلَیکَ وَ سَیِرنَا فِی أقرَبِ الطُرُقِ لِلوُفُودِ عَلَیکَ...

 

 

یاحسین.


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۹۳ ، ۱۷:۴۵
نجوا ..

خواستمش مادر را را برایم تعریف کند؛

گفت:مادر را یک جایی یک بار برایمان تعریف کردند..

گفتمش: من میخواهم آن تعریف را حس کنم!

گفت: به باران بسپار. یک شاخه گل یاس در دست بگیر،زیر پنجره خیره به آسمان منتظر

باران بنشین،باران که زد با آن یک شاخه قدم در کوچه بگذار.

 و حالا من مدت هاست شاخه گلی یاس به دست در زیر پنجره انتظار باران را میکشم..

نگران گلبرگ های یاسِ در دستانم،هستم.گلبرگ هایش از تشنگی خم و شکننده

شده.هر آن انتظار شکستنش را میکشم..

و حالا او از من میپرسد: کجای این آسمان کبود باران برایت مادر را تعریف کرد؟ در کدام

کوچه؟ زیر کدام پنجره؟

.

.

سال هاست منت سلامِ باران را میکشم..

کسی ابرها را فریاد کند؛دیگر جایز نیست این شعله کشیدن ها..

 

 

*علیرضا قزوه

 

پیشکشیست اگر جان را نوازش داد!

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۰ فروردين ۹۳ ، ۰۲:۵۱
نجوا ..

 

آسمان دل بهاری شده باز

 

اما


وای به حال آن دل که آسمانش فقط با این هوا تعریف میشود..


با ابرهای نابهنگام که گاه روی پلک ها سنگینی میکند

و گاه حتی به طوفان میرسد چه باید کرد..؟!

 

تو بگو ای دلیل ابرها..

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۳ فروردين ۹۳ ، ۱۷:۲۲
نجوا ..