بعضی رابطه ها مثل یک شیشه عطر خوشگل و خوشبو میمونه، بخصوص که اگر این شیشه ی عطر هدیه ای باشه از طرف یه فردی که برای آدم خیلی مهمه. اولش که استفاده میکنی رایحش تمام فضا رو در برمیگیره حتی در حد یک اسپری روی لباس! ابتدای وجودش دوست نداری حتی کسی از وجودش خبر دار بشه، چون شاید یه فرد دیگه ای هم ازش استفاده کنه، اما بعد از یه مدتی دیگه برات عادی میشه هر وقت خواستی میری سر وقتش و هر چقدر که خواستی استفاده میکنی، دیگه یه اسپری راضیت نمیکنه دوست داری به همه جای لباست از پشت یقه، روی سینه و سر آستینت بزنی روی تمام نبض هات هم اسپری میکنی چون احساس میکنی خیلی کم رایحشو احساس میکنی اما بعد یه مدتی شیشه ی عطرت ته میکشه و فقط ازش یه ظرف شیشه ای خالی و پوچ میمونه که گوشه ی میز آرایشت افتاده و به هیچ دردی نمیخوره جز اینکه یه زیبایی ظاهری داره که اونم هربار که میخوای روی میزتو تمیز کنی و یا خونه تکونی کنی با خودت میگی آخه این شیشه ی خالی به چه درد میخوره بندازمش تو سطل یا نه بزار یکی اومد بگه عجب میزی داره عجب شیشه عطر قشنگی گذاشته روش ..
.
.
.
اما وای از روزی که اون فرد بخواد در نبود تو، تو اتاق! به سمت میز آرایشت بره و رایحه ی اون عطر رو به مشامش برسونه، اونوقته که میفهمه چه شی پوچ و بی مصرفی رو دست گرفته و چه صاحبی داره که فقط به یه شیشه ی تو خالی دل بسته.
پی نوشت: بعضی وقتا تعمیر کردن یه "ویرانه خانه" اشتباه است، چون این خانه از پایه قدیمی و خراب است! باید با خاک یکی کرد و دوباره ساخت.