جانم ز مهتاب رُخت پروانه ای شب تاب شد..

..میشود گاه غوغای بال زدن ها را در واژه به تصویر کشید

جانم ز مهتاب رُخت پروانه ای شب تاب شد..

..میشود گاه غوغای بال زدن ها را در واژه به تصویر کشید

جانم ز مهتاب رُخت پروانه ای شب تاب شد..

پر پرواز ندارم
اما دلی دارم و حسرت درناها،
و به هنگامی که مرغان مهاجر
در دریاچه ی مهتاب
پارو میکشند.
خوشا رها کردن و رفتن!
خوابی دیگر
به مردابی دیگر!
خوشا ماندابی دیگر
به ساحل دیگر
به دریایی دیگر!
خوشا پر کشیدن. خوشا رهایی.
خوشا اگر نه رها زیستن،مردن به رهایی!
آه. این پرنده
در این قفس تنگ
نمیخواند.

(احمد شاملو)




الهی!
بال های مرا سزاوار حرمان مکن.



آخرین نظرات
  • ۲۶ مهر ۹۳، ۲۰:۳۸ - محمد محمدیان رباطی
    موافقم

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «آدما» ثبت شده است

 

یه قشری از آدما هستن که همیشه تنهان

تنهایِ تنهایِ تنها

نه اینکه بخوان اینطور باشه و اینطور باشن! نه! اتفاقا خیلی سعی کردن برای ازبین بردنش اما..

اما همیشه تا بوده همین بوده

.

.

.

تا بوده؛ همین بوده!

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ فروردين ۹۴ ، ۲۳:۰۷
نجوا ..