جانم ز مهتاب رُخت پروانه ای شب تاب شد..

..میشود گاه غوغای بال زدن ها را در واژه به تصویر کشید

جانم ز مهتاب رُخت پروانه ای شب تاب شد..

..میشود گاه غوغای بال زدن ها را در واژه به تصویر کشید

جانم ز مهتاب رُخت پروانه ای شب تاب شد..

پر پرواز ندارم
اما دلی دارم و حسرت درناها،
و به هنگامی که مرغان مهاجر
در دریاچه ی مهتاب
پارو میکشند.
خوشا رها کردن و رفتن!
خوابی دیگر
به مردابی دیگر!
خوشا ماندابی دیگر
به ساحل دیگر
به دریایی دیگر!
خوشا پر کشیدن. خوشا رهایی.
خوشا اگر نه رها زیستن،مردن به رهایی!
آه. این پرنده
در این قفس تنگ
نمیخواند.

(احمد شاملو)




الهی!
بال های مرا سزاوار حرمان مکن.



آخرین نظرات
  • ۲۶ مهر ۹۳، ۲۰:۳۸ - محمد محمدیان رباطی
    موافقم

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «احباب» ثبت شده است

یک وقتایی یک چیزهایی عجیب میریزه بهم نه در ظاهر بلکه در باطن!

مثل یک دیوار که تا یک جاهایی خیلی خوب و منظم میره بالا و دریغ از ذره ای انحراف و کجی در چیدمان آجرها اما از یک جایی به بعد اونقدر حواست به این نظم و زیبایی جَمعه که یادت میره "خوب چیدن" یعنی چه؟! استحکام و کیفیت یعنی چه؟! و قسمت ِ بدتر ماجرا اینجاست که با نهایت ادعا و اعتماد به نفس حتی گاه از کار خودت هم تعریف میکنی و کلی بَه بَه و چَه چَه نثار کار خودت هم میکنی.. اصلا بی تعارف!! خودت رو اونقدر بنده میدونی که یادت میره لغزش برای همین بنده ی پر ادعاست..

 

پی نوشت: این روزا همش دارم یاد اون دندونی میفتم آقای دکتر بعد از معاینه خطاب به بیمارش گفت: "این دندون دیگ برای شما دندون نمیشه خیلی وقته که خراب شده باید کشیدش! وگرنه ..."

پی نوشت 2: خداجان بر نداری ام رحم فرما وگرنه با داشتن تو مهربانم که بی کَس نیستم!

 

*ای مدعی برو که مرا با تو کار نیست

احباب حاضرند به اعدا چه حاجت است

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ دی ۹۳ ، ۲۱:۰۷
نجوا ..