...احباب حاضرند به اعدا چه حاجت است
یک وقتایی یک چیزهایی عجیب میریزه بهم نه در ظاهر بلکه در باطن!
مثل یک دیوار که تا یک جاهایی خیلی خوب و منظم میره بالا و دریغ از ذره ای انحراف و کجی در چیدمان آجرها اما از یک جایی به بعد اونقدر حواست به این نظم و زیبایی جَمعه که یادت میره "خوب چیدن" یعنی چه؟! استحکام و کیفیت یعنی چه؟! و قسمت ِ بدتر ماجرا اینجاست که با نهایت ادعا و اعتماد به نفس حتی گاه از کار خودت هم تعریف میکنی و کلی بَه بَه و چَه چَه نثار کار خودت هم میکنی.. اصلا بی تعارف!! خودت رو اونقدر بنده میدونی که یادت میره لغزش برای همین بنده ی پر ادعاست..
پی نوشت: این روزا همش دارم یاد اون دندونی میفتم آقای دکتر بعد از معاینه خطاب به بیمارش گفت: "این دندون دیگ برای شما دندون نمیشه خیلی وقته که خراب شده باید کشیدش! وگرنه ..."
پی نوشت 2: خداجان بر نداری ام رحم فرما وگرنه با داشتن تو مهربانم که بی کَس نیستم!
*ای مدعی برو که مرا با تو کار نیست
احباب حاضرند به اعدا چه حاجت است