در وقت نیاز دریاب مرا ای دوست...
هر چند که از خیلی از برنامه های اضافه ی موبایل و سیستم اندروید استقبال نمیکنم و تازه خیلی هم به نظرم اضافه بر سازمان هستن اما شاید از یکی از این برنامه ها همگان بطریقی استقبال میکنند و خب درمقایسه با مابقی در برقراری ارتباط جمعی و گروهی بد هم نباشه با اینکه اینهم مضرات مخصوص به خودش رو داره اما باید قبول کرد نسبت به بقیه محیط سالم تری داره (البته فعلا). و برای اطلاع رسانی جمعی و تا حدودی فردی مقرون به صرفه هست اما تو این برنامه هم باید مراقب بود و مراقبت کرد!
با اینکه هر چند وقت از یک جایی خبر میاد یکی از این" کوچک شبکه های اجتماعی" فیلتر شده و یک سری از همین افرادی که این برنامه رو گوشی موبایلشون نصبه و خودشون هم قوانین استفاده ازون رو بلد نیستن دوباره این جمله ی معروف رو تکرار میکنن که: ایرانی ها بی ظرفیت هستن و در ایران باید فرهنگ سازی بشه و اینجور وقتا یاد یه جمله ی از دوستان میفتم که: تو برخی از مسائل کار ما ایرانی ها از فرهنگ سازی گذشته و باید منقرض شیم و اصلا یه نسل دیگه ای بیاد روی کار..! اتفاقا یک وقت هایی فقط نیاز به کمی دقت هست نه اون فرهنگ سازی که تا به نتیجه ای تو یک کار و رویکرد نمیرسیم همه چی رو برسر فرهنگ سازی خراب میکنیم! و اسم کم کاریمون رو میذاریم: عدم فرهنگ سازی!!
نمیگم که خودمون به رنگ هرچیزی که از اونور ینگه ی دنیا میاد بکنیم! فقط میگم خیلی از وقتا با کمی دقت میشه از همین به اصلاح تهاجمات هم بهره برد و تو یه راه مفید بکار گرفتشون.
چند روز پیش دوست جان گفت: تو یکی از همین " کوچک شبکه های اجتماعی " با دوستان دوران دبستان گروه تشکیل دادیم و تو این ارتباطات یکی از بچه ها که الان هم خانم دکتر شده و تو بیمارستان شریعتی تهران مشغول گذروندن دوره هست؛یه مطلبی رو برای همه به اشتراک گذاشته که :
"توی آلمان بانک خون اون کشور بیش از 30 میلیون عضو داره یعنی اگه کسی سرطان بگیره احتمال مداواش خیلی بالاست اما توی ایران نزدیک به 20 هزار عضو از 70 میلیون نداره.
خیلی ها منتظرن که شما فرشته ی نجاتشون بشید. سرطان قابل درمانه با کمک تک تک شما.
حالا چطور؟! عضوی از بدن شما رو برنمیدارن فقط یه کم از بذاق دهنتون با گوش پاک کن برمیدارن وهر موقع کسی سازگار با خون شما پیدا شد یه کم از شما خون میگیرن و پلاکت هاشو میزنن به طرف دوم!
آدرسش هم : بیمارستان شریعتی تهران از ساعت 9 صبح تا 1یا 2 بعد از ظهر توی طبقه ی دوم اورژانس که با یک تلفن به خود بیمارستان میتونید اطلاعات زیادی هم به دست بیارید."
یکی دو روز پیش از جلوی دانشکده سوار اتوبوسای خوابگاه شدیم برای رفتن به کوی و دادن امتحان تربیت بدنی،که از بعد رسیدن به مقصد خبر دار شدیم بنا به دلایلی اون روز هیچ کلاسی از تربیت بدنی نه تنها تشکیل نمیشه بلکه امتحانی هم در کارنیست! طبق معمول راه برگشت باید پل نصر(همون گیشا) و دانشکده علوم اجتماعی رو سر راهمون رد میکردیم و خب قطعا کمی پایین تر از دانشکده علوم اجتماعی همون بیمارستان شریعتی تهران قرار داره! به پیشنهاد دوست جان همون چند نفری سر از اورژانس بیمارستان در آوردیم و وقت بیرون اومدن از بیمارستان فهمیدیم در مدت کم تر از 30 دقیقه از 4 نفرمون نفری 12سی سی خون گرفتن که شاید یک روزی بکار اومد..!
اتفاقا وقت پایین اومدن از پله های بیمارستان داشتم با خودم فکر میکردم این یک کار رو کاملا محض ریا و جهت اطلاع باید تو وب پیاده کنم!
تو دوران خیلی طفولیت آدما با خوشون رویاهایی برای بزرگ شدناشون دارن؛؛یکی از رویاهای منم این بود که قدِ یه دنیا پول داشته باشم و اونقدر به فقرا کمک کنم که نیازمندی رو این کره ی خاکی نمونه اما حالا که دیگه یه کمی بزرگ شدیم و برای هممون اثبات شده که رسیدن به همه ی رویاها ممکن نیست یک جاهایی میتونیم به اندازه ی چند سی سی خون و یا یک مقدار پلاکت ازین جان بی جانمان مایه بزاریم..بازم محض ریا میگم: باور کنیم جای دوری نمیره!! شاید کمک به همنوع تو خیلی از کارها و برخوردهایی خلاصه میشه که اصلا به فکرمون هم نمیرسه!
به قول مرحوم ِ بزرگوار حق شناس: آقاجون! احسانِ به خلق،احسانِ به خلق..