جانم ز مهتاب رُخت پروانه ای شب تاب شد..

..میشود گاه غوغای بال زدن ها را در واژه به تصویر کشید

جانم ز مهتاب رُخت پروانه ای شب تاب شد..

..میشود گاه غوغای بال زدن ها را در واژه به تصویر کشید

جانم ز مهتاب رُخت پروانه ای شب تاب شد..

پر پرواز ندارم
اما دلی دارم و حسرت درناها،
و به هنگامی که مرغان مهاجر
در دریاچه ی مهتاب
پارو میکشند.
خوشا رها کردن و رفتن!
خوابی دیگر
به مردابی دیگر!
خوشا ماندابی دیگر
به ساحل دیگر
به دریایی دیگر!
خوشا پر کشیدن. خوشا رهایی.
خوشا اگر نه رها زیستن،مردن به رهایی!
آه. این پرنده
در این قفس تنگ
نمیخواند.

(احمد شاملو)




الهی!
بال های مرا سزاوار حرمان مکن.



آخرین نظرات
  • ۲۶ مهر ۹۳، ۲۰:۳۸ - محمد محمدیان رباطی
    موافقم

از راه به منزلگاه..*

پنجشنبه, ۲۲ خرداد ۱۳۹۳، ۰۸:۰۴ ب.ظ

 

- برادرجان! آیا شما از اهالی ِ این روستا هستی؟
- بله آقا،سلام! خسته نباشید!
- برادر! آیا ما را به روستای شما راه می دهند؟
- چرا ندهند آقا؟ مگر میشود که مهمانی چون شما،از راهی دور برسد و دروازه ی همیشه گشوده ی روستا را به رویش ببندند؟
- ممنون برادر! آیامردم ِ این روستا،چند مهمانِ ماندگار هم قبول میکنند؟
- چرا نکنند آقا؟ قدم ِ همه تان روی چشمِ ماست.از چهره ی شما،نور می بارد آقا! شما را خدا به این روستا فرستاده است.شما چیزی را به روستای کوچک ما آورده یید که هیچ کس پیش از شما نیاورده است.ما،چهارماه است که چشم به راه ِ شما هستیم...ناهار،همگی تان،مهمانِ این بنده ی حقیر باشید.بعد،استراحتی بکنید،نماز مغرب و عشا را بخوانید،آن وقت بنده،دهخدا و بزرگان روستا را گِرد می آورم تا حکایتِ شما را بشنوند و تصمیم بگیرند که در حقّ تان چه خدمتی باید بکنند...
- ملّا! چقدر دیر کردید! دیگر چیزی نمانده بود که به دنبال تان  بفرستیم...اگر در دل های مان نبود که سر انجام از راه خواهید رسید و روستای محقّر ما را نور باران خواهید کرد،تا به حال،ناامیدی جان شمارا پر کرده بود و دلِ ما را شکسته بود؛امّا شب همه شب گردِ هم می نشستیم و می گفتیم: "مگر میشود که آقا نیایند؟ ممکن نیست..."
- خدا عمر باعزّت به شما بدهد.طوری حرف می زنید که انگارمن وعده داده بودم بیایم.
- شما وعده نداده بودید؛وعده ی شما را به ما داده بودند...ما اینجا مُلّا و پیش نمازِ پیری داشتیم که چهارماهِ پیش،دارِ فانی را وداع گفت.آنگاه ،بنده،موقتاً،پیش نمازی را پذیرفتم، و همه چشم به راهِ شما نشستیم؛زیرا،روزی،عابری که به تصادف از اینجا می گذشت به ما مژده داد و گفت: "مردی  در راه است که ایمانش،مثل خورشید،روستای شما را روشن خواهد کرد و وجودش،نام روستای شما کَهَک را بر بالای یکی از اوراقِ باشکوهِ تاریخِ اسلام خواهد نوشت، و حرارتِ حضورش،دل هایتان را در قلبِ زمستانِ کویرِ تردید،داغ خواهد کرد،و مهربانی اش،کودکانِ ده را به اوجِ نشاط خواهد رساند؛وَ او از شما پناه خواهد خواست، و شما به  او منزل  و زمین و ابزارهای زراعت خواهید داد، و او از شما ارادتِ به ائمه ی اطهار را خواهد خواست، و شما یکپارچه ارادت خواهید شد، و او از شما کار کردنِ توأمِ با ایمان ،اندیشیدنِ توأمِ با ایمان ،سخن گفتنِ توأمِ با ایمان،شادی وغمِ توأمِ با ایمان،خوردن و نوشیدن و خفتن و بیدار شدنِ توأمِ با ایمانِ، و عبادت کردنِ توأمِ با ایمان را خواهد خواست، و شما هرآنچه راکه او بخواهد ،خواید پذیرفت..."
- پس،برادرها! باید صبر کنیم تا آن آقا بیاید...من مُلّای ساده یی بیش نیستم که به ناکجا آبادی تبعید شده ام – با خانواده ام  و تنی پند از یارانِ خوبم؛و خدا یقیناٌ خواسته است که آن ناکجا آباد،آبادیِ سرسبز و زیبای شما باشد،و مردمش، در مهمانی و مهمان نوازی یگانه باشد... بنده البتّه مُلّایی روستای روستای شما را خواهم پذیرفت و به فرزندانِ شما سوتد و قرآن خواندن خواهم ؛خواهم آموخت و در کنار شما در تمام ایّامِ سوگواری،سوگواری خواهم کرد؛امّا بدانید که آن پیش نمازِ بزرگِ عالیقدر در راه است و روزی،بی شک خواهد آمد،و زورمندان را سرنگون خواهد کرد و خوراکِ گرسنگان را از بیش سیران ،خواهد گرفت و به به گرسنگان خواهد داد و جامه ی برهنگان را از بیش پوشیدگان. وخانه ی بی خانِگان را از بیش خانه داران، و نه فقط این روستا و شما را که چشم به راهش هستید،بل سراسر جهانِ ستم دیده ی ما را پُر از عدل و شادی و مهربانی خواهد کرد و به راهِ راست خواهد بُرد و آفتابِ وجودش ظلم و ظلمت را از خاطر همگان پاک خواهد کرد..
- ان شاءالله! ان شاءالله! 

 

مَردی در تبعیدِ اَبَدی (براساسِِ زندگیِ مُلّاصدرای شیرازی صدرالمُتألّهین)*

 

پی نوشت: اَللَّهُمَّ وَ أَدرک بِنَا أَیامَهُ وَ ظُهُورَهُ وَ قِیَامَهُ وَ اجعَلنَا مِن أَنصارهِ وَ ...

 

 

 

 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۳/۰۳/۲۲
نجوا ..

نظرات  (۱)

۰۱ تیر ۹۳ ، ۰۱:۰۳ فرزند آدم
بسی شیرین....
ان شاالله

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">